ازتولد

توامندسازی والدین

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

آیا کودک شما دائم لوازمش را گم می کند یا جا می گذارد و شما نگرانید که این نقص توجهش ناشی از بیش فعالی او باشد؟ اصلاً پزشکان به چه کودکی بیش فعال می گویند و برای درمان بیش فعالی چه روش ها و تکنیک هایی وجود دارد؟

روان شناسان و روان پزشکان به این راحتی ها کسی را بیش فعال نمی دانند و برای تشخیص بیش فعالی، ضوابط و چارچوب خاصی دارند و تنها زمانی این تشخیص را مطرح می کنند که کودک یا فرد بزرگسال تمام معیارهای مورد نیاز برای تشخیص این بیماری را داشته باشد. یکی از مهم ترین معیارها برای تشخیص بیش فعالی نیز این است که فرد در اثر بیماری دچارِ اختلال در روابط اجتماعی، شغلی، تحصیلی و زندگی روزمره اش باشد.

کودکانی که دچار اختلال در تمرکز و بیش فعال هستند، برخی عملکردهای مغزشان دچار اختلال است. برای مثال اغلب حافظه آنها قوی نیست و خیلی زود حواسشان پرت می شود. قادر به کنترل برخی رفتارهای خود نیستند و سرعت پردازش مفاهیم در مغز آنها پایین تر است. اگر فرزند شما دچار اختلال در تمرکز است، احتمالاً این ویژگی ها به نظرتان آشنا می آیند. اینگونه کودکان، در انجام تکالیف گوناگون، از جمله تکالیف مدرسه، با مشکل مواجه هستند و اغلب قادر به انجام کامل و دقیق کارهایی که از آنها خواسته می‌شود، نیستند. حتی اموری از قبیل تمیز کردن اتاقشان نیز برایشان مشکل است، البته این به معنای بی حالی و کسلی آنها نیست؛ اتفاقا برعکس، این گونه کودکان از انرژی فوق العاده ای برخوردارند و همین موضوع نیز یکی از دردسرهای والدین است.

 

درمان بیش فعالی

یکی از دلایل عدم تمرکز بیش فعال ها همین انرژی خیلی زیاد است. برای درمان آن ها نیز جدای از تجویزهای دارویی، تمرین های شناختی می توانند تا حد زیادی تغییرات دلخواه را در مغز و عملکردشان ایجاد کنند. یعنی اگر شما نیز با چنین مشکلی مواجه هستید؛ می‌توانید با تمرین و تلاش، علائم این مشکل را در فرزندتان کاهش دهید و به نزدیک شدن مغز او به حالت عادی کمک کنید.

اما اگر شما فرزندی دارید که در این حیطه ها دچار اختلال بارزی نیست و فقط گاهی فراموشکار و سر به هواست، احتمالاً مشکلش صرفاً حواس پرتی است، نه بیش فعالی. لازم نیست خیلی نگران شوید!

 

تمرینات و راهکارهایی برای افزایش تمرکز در کودکان

آرامش و تصورات مثبت، ترکیب تکنیک های ساده و آرامش بخش، مانند کشیدن نفس عمیق و تصور امور مثبت به ذهن کمک می‌کند توانایی اش برای یادگیری را افزایش دهد. ذهن ما از قابلیت های گوناگون و باور نکردنی برخوردار است. برای مثال تحقیقات نشان می دهند اگر شخصی در ذهن خود انجام تمرینات ورزشی را تصور کند، هنگام انجام آن تمرینات در عالم واقع، عملکرد بهتری خواهد داشت. این کار توسط قهرمانان المپیک به صورت مداوم انجام می شود و آنها پیش از انجام مسابقه، بارها و بارها آن را در ذهن خود مرور می کنند و مو به مو کارهای روز مسابقه را در ذهن خود؛ انجام می دهند.

برای کودکان بیش فعال نیز می توان از همین حربه استفاده کرد. آنها می‌توانند «تصور کنند» که در کلاس به صحبت های معلم توجه می کنند یا در حال انجام تکالیف خود هستند و در نتیجه این تصور، عملکرد واقعی آنها نیز در زندگی بهبود می یابد. شما نیز می توانید در این کار به فرزندتان کمک کنید. حتی خود نیز می توانید از این راه استفاده کنید و شاهد نتایج باور نکردنی آن باشید.

 

حالا این سوال مطرح می شود که برای کاهش میزان حواس پرتی و افزایش تمرکز کودک چه باید کرد؟

ما در ادامه 14 تکنیک و راهکار را برای افزایش تمرکز کودکان آماده کرده ایم که می توانید آن را تا انتها بخوانید و شما نیز اگر نقطه نظری در این باره داشتید در همین مطلب نظر بگذارید. اما به راهکارها برسیم.

 

1. به کودک برچسب بی توجهی نزنید!

اولین نکته ای که باید به آن توجه کنید این است که هرگز به کودک این برچسب را نزنید که «تو عمداً توجه نمی کنی» یا «عمداً حرف های ما را نادیده می گیری. درجه هایی از حواس پرتی مربوط به کارکرد مغز کودکان است. آگاهی کودکان از محیط اطراف به مراتب کمتر از بزرگسالان است و در بچه هایی که با این مشکل روبرو هستند، آگاهی و توجه نسبت به محیط کمتر می شود.

به عنوان مثال وقتی کودکی هنگام عبور از خیابان، زیپ لباسش را می بندند، ممکن است دیگر قادر به تشخیص رفت و آمد خودروها نباشد، در حالی که این کار برای فرد بزرگسال مشکلی نیست. یک بزرگسال به تدریج یاد می گیرد که محرک های بی اهمیت را نادیده بگیرد و تمرکزش را روی یک موضوع حفظ کند اما این کار برای یک کودک ممکن است بسیار مشکل باشد.

 

2. مدام تذکر ندهید!

حواستان باشد که تذکر لحظه به لحظه، جریمه بابت انجام ندادن یک تکلیف یا اشتباه انجام دادن آن به علت حواس پرتی و محروم کردن او از علایقش، در مورد کودکان بیش فعال نه تنها چاره ساز نیست، بلکه مشکل او را چندبرابر می کند، تا جایی که از تحصیل و مدرسه بیزار می شود.

 

3. اجازه بدهید انرژی اش را تخلیه کند

اگر کودک زیاد جنب و جوش می کند و انرژی زیادی دارد، اول به او فرصت بازی بدهید تا آرام شود و مقداری از انرژی اش با بالا و پایین پریدن و قایم باشک بسوزد، بعد از او بخواهید کارش را انجام بدهد و پیش از پایان یافتن مقداری از تکالیف که مشخص کرده اید از جایش بلند نشود.

 

بازی با اشکال

 

4. بازی با اشکال

با مکعب های رنگی شکل های ساده ای به عنوان الگو بسازید و از فرزندتان بخواهید پس از مشاهده، مانند الگوی شما را بسازد. پس از چند بار موفقیت، در مراحل بعدی، از کودک بخواهید با دقت آن را مشاهده کند، سپس روی آن را بپوشانید و از کودک بخواهید آن را بسازد. هر قدر کودک با شما جلو آمد، شما هم جلو بروید و از الگوهای پیچیده تر استفاده کنید.

 

5. تصاویر ناقص

در تست هوش وکسلر بخشی وجود دارد که در آن کارت هایی به کودک نشان داده می شود. در این کارت ها قسمتی از شکل ناقص است و کودک باید در زمانی محدود آن نقص را شناسایی کند. شما هم می توانید از این کار برای افزایش دقت فرزندتان استفاده کنید. یعنی از کارت هایی که تصویرشان ناقص است، استفاده کنید.

 

6. عوامل محرک را حذف کنید

سعی کنید در مواردی که می خواهید کودک تمرکز بیشتری داشته باشد (مثل کلاس درس یا اتاقی که تکالیفش را انجام می دهد)، محیط را به گونه ای طراحی کنید که دارای کمترین عامل تحریک کننده برای کودک باشد. مثلاً تلویزیون، موبایل و . . . در آن نباشد. حتی تا می توانید صداهای محیطی مزاحم را هم حذف کنید.

 

7. جدای از برچسب بی توجهی، هیچ برچسب منفی دیگری هم به او نزنید!

به کودک برچسب نزنید. منظور از برچسب زدن این است که به خاطر یک رفتار خاص، یک خصلت را به کودک نسبت دهید. وقتی به او برچسب «حواس پرت» یا «دست و پا چلفتی» می زنید؛ او از آن پس خودش را با آن مشخصه می شناسد و در بسیاری از موارد تصویر ذهنی ای که شما، از او برای خودش می سازید تا آخر عمر روی رفتار و شخصیتش اثر می گذارد و این برچسب ها بعد از مدتی باعث می شوند هم اطرافیان کودک و هم خودش به این باور برسند که با کودکی روبرو هستند که دارای این خصلت خاص و تغییرناپذیر است. بسیاری از ما قربانی برچسب های کودکی مان شده ایم. این اشتباه را در مورد کودکان خود تکرار نکنیم!

 

8. به خاطر سپردن اشیاء و تصاویر

چند شیء نامرتبط مثل اسباب بازی های مختلف یا مانند آن را جلوی فرزندتان بچینید و به او فرصت دهید آنها را با دقت مشاهده کند. سپس اشیاء را بردارید و از او بخواهید آنها را نام ببرد. با توجه به ظرفیت حافظه ممکن است کودک ابتدا نام تعداد کمی از وسایل را به یاد آورد اما به تدریج با پیشرفت و تثبیت در هر مرحله می توان بر تعداد وسایل یا اشیاء افزود. این تمرینات را با استفاده از تصاویر نیز می توانید انجام دهید.

 

9. در تصاویر چه می بینی؟!

با نشان دادن تصاویر ساده از مناظری که کودک به آنها علاقه دارد مثل مزرعه و باغ وحش به مدت چند ثانیه، از کودک بخواهید به سوالات شما درباره آن تصاویر پاسخ دهد. در مراحل بعدی وقتی که کودک به اندازه کافی در این کار ماهر شد، می توانید از تصاویر پیچیده تر استفاده کنید.

 

10. بازی حافظه

سعی کنید از هر محیطی که خارج می شوید سوالاتی از آنجا داشته باشید که بپرسید! به خاطر آوردن وسایل داخل یک فروشگاه یا ویترین مغازه پس از چند دقیقه مشاهده و پرسش درباره رنگ و شکل لباس افراد در یک مهمانی می تواند باعث تقویت دقت و حافظه کودک شود.

 

11. بازی سکه ها

این بازی را هم والدین دوست دارند هم کودکان. علت علاقه والدین این است که این بازی باعث بهبود حافظه کودک شده و توجه و تمرکز او را افزایش می دهد. کودکان نیز از ریتم تند بازی و سرگرم کننده بودن آن لذت می برند. برای شروع شما به چند سکه، یک جعبه کفش یا درب آن (برای پوشاندن سکه‌ها) و یک ساعت یا تایمر نیاز دارید. ابتدا 5 عدد از سکه‌ها را انتخاب کنید (مثلا 3 عدد 200 تومانی و 2 عدد 100 تومانی)

بهتر است اندازه و رنگ سکه‌ها با هم متفاوت باشند. سپس آنها را به ترتیب دلخواه خود بر روی زمین بچینید. حال از فرزندتان بخواهید خوب به سکه‌ها نگاه کند و ترتیب آنها را به خاطر بسپارد. سپس با استفاده از جعبه کفش، روی سکه‌ها را بپوشانید و از فرزندتان بخواهید با استفاده از سکه‌های باقی مانده، آنچه را دیده است دوباره برای شما درست کند. در زمانی که کودک مشغول اجراست، شما زمان بگیرید. هر چه سرعت او در چیدن دوباره سکه‌ها بیشتر باشد، امتیاز او بیشتر خواهد بود. پس از اتمام کار او، جعبه کفش را از روی سکه‌های قبلی بردارید و با ترتیب سکه‌هایی که فرزندتان چیده است مقایسه کنید.

اگر ترتیب آنها غلط بود از او بخواهید دوباره سکه‌ها را بچیند. او باید آنقدر این کار را تکرار کند تا به نتیجه درست برسد. شما می توانید با تغییر چیدمان سکه‌ها به سلیقه خود، بازی را دشوارتر یا ساده‌تر کنید. همچنین می‌توانید از انواع گوناگون سکه استفاده کنید. باید بدانید در نظر گرفتن یک جایزه در افزایش انگیزه کودک بسیار موثر خواهد بود. با تکرار این بازی، به مرور متوجه افزایش تمرکز و حافظه فرزندتان خواهید شد.

 

بازی با کودک

 

12. جدول ها و پازل های تصویری

شاید به نظر ساده بیایند، اما جدول ها و پازل های تصویری یکی از بهترین ابزارهای افزایش تمرکز کودکان بیش فعال هستند. جدول، ترتیب حروف و چینش صحیح آنها را به کودک آموزش می دهد، در حالی‌که پازل های تصویری که برای پیدا کردن هر تکه مناسب باید توجه و تمرکز زیادی به خرج داد، تمرکز و توجه کودک را افزایش می‌دهند.

 

13. یگانگی ذهن و بدن

یک مثال ساده از این تکنیک این است که از فرزندتان بخواهید بر روی صندلی بنشیند و تکان نخورد. سپس خودتان مدت زمانی را که فرزندتان می‌تواند بدون تکان خوردن بر روی صندلی بنشیند ثبت کنید. نشستن بی حرکت کودک بر روی صندلی یک عمل فیزیکی است که به بدن او مربوط می‌شود. اما این سکون می‌تواند به مرور در ذهن و فعالیت‌های ذهنی او نیز تاثیرگذار باشد. با انجام این کار، ارتباطات عصبی مغز و بدن تقویت می‌شوند و خود کنترلی کودک افزایش می‌یابد. برای مشاهده نتایج این تکنیک، فرزندتان باید این تکنیک را چندین بار تکرار کند. مطلوب این است که هر بار مدت زمانی که فرزندتان بر روی صندلی می‌نشیند افزایش پیدا کند.

 

14. بازی های فکری

بازی های فکری به افزایش دقت و توجه کودک کمک زیادی می کنند. این بازی ها معمولاً بسیار جذاب و مفرح هستند. به همین دلیل کودک برای بازی از خود اشتیاق زیادی نشان می دهد. در عین حال بدون اینکه متوجه باشد در حال تقویت حافظه خود است. بازی های فکری منجر به تقویت چرخه های تفکر در ذهن می شوند. در نتیجه به مرور عملکرد ذهن بهبود می یابد.

انواع گوناگون این بازی ها در بازار موجود هستند. فروشگاه های بازی و اندیشه یکی از بهترین مکان ها برای تهیه این بازی ها هستند. فقط هنگام انتخاب آنها باید به سن فرزندتان توجه داشته باشید. بازی‌هایی که برای کودک خیلی سخت باشند، نه تنها تاثیر مثبتی بر او ندارند، بلکه منجر به دلزدگی و ناامیدی او نیز می شوند. توجه داشته باشید که فرزند شما نمی تواند تمام این تمرینات را به تنهایی انجام دهد. برای اینکه فرزندتان از این تمرینات بیشترین بهره را ببرد، لازم است خود شما به عنوان یک راهنما همواره در کنار او حضور داشته باشید و در صورت لزوم به او کمک کنید.

این تمرینات نه تنها به تقویت قوای ذهنی فرزند شما کمک می‌کند، بلکه باعث بهبود روابط او با شما نیز می شود. انجام این تمرینات به بهبود شرایط فرزند شما کمک بسیاری می کند، اما این بدین معنا نیست که فرزند شما از مراجعه به یک متخصص بی نیاز شده است. لازم است چنین کودکانی همواره تحت نظر یک متخصص کودکان و یک روانشناس باشند. ممکن است برای کنترل وضعیت کودک داروهایی توسط متخصصان تجویز شود که مصرف آنها برای کودک ضروری باشد، اما در کل بدانید که میزان وقت و انرژی ای که شما برای کودکتان صرف می کنید، می توانید تأثیر به سزایی در حل بیماری بیش فعالی داشته باشد.

این مطلب برگرفته از مقاله ای با عنوان تمریناتی برای رفع حواس پرتی کودکان در سایت میگنا می باشد که با کمی دخل و تصرف منتشر شده است.

شما نیز اگر در این زمینه تجربه ای دارید و یا موردی به ذهنتان می رسد که می تواند به دیگران کمک کند در همین بخش نظر بگذارید.

منبع: "از تولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۳
حمید کثیری
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۱ ب.ظ

آمپولهایی برای انتخاب روش تربیت کودک!

تا به حال به این فکر کرده اید که روش های تربیتی متفاوتی وجود دارد و چنانچه ما به پیامدهای روش تربیتی فرزندکان آگاه نباشیم، احتمالاً نوع تربیت ما اثرات مخربی خواهد داشت. آیا می توانیم با دانستن انواع روش های تربیت، روش بهتری را برای تربیت فرزندانمان انتخاب کنیم؟!

حقیقت این است که عده ی اندکی از ما روش خاصی را برای تربیت فرزند خود برمی گزینیم. در اکثر اوقات والدین با کودک پیش می روند و به صورت اقتضایی سعی در بهبود شرایط دارند. اجازه بدهید یک مثال عینی تر بزنم:

برای اداره یک کشور، یک راه این است که شما مدام در حال فعالیت برای رفع مشکلات باشی و از قضا اگر جایی مشکل بزرگتری پیدا شد شما هم به همان نسبت تلاشت را بیشتر کنی تا آن مشکل بزرگتر را حل کنی و شرایط را به حالت قبل بازگردانی که به این مدیریت اقتضایی گفته می شود. اما راه دیگر این است که شما یک نگاه راهبردی و کلان داشته باشی و همیشه از بالا مسائل را بنگری تا بتوانی سیر کلی را ببینی و از قضا اگر جایی مشکلی به وجود آمد، شما راه حل ها را طوری می یابی که در آن راهبرد کلان و در راستای رسیدن به هدف نهایی کمکتان کند. در تربیت نیز چنین است؛ اکثر خانواده ها در حال اقتضایی عمل کردن هستند تا برگزیدن یک شیوه خاص تربیتی!

برای شما داستانی را انتخاب کرده ام که شاید خیلی خیلی بهتر برایتان ملموس کند اگر شما از ابتدا با زوایای پنهان و پیدای نوع تربیت تان آشنا باشید، احتمالاً در راهبرد کلانتان تغییراتی را ایجاد خواهید کرد. این داستان ساختگی است! و البته برداشتی آزاد از داستانی به همین نام در کتاب خانواده شصت دقیقه ای، اثر راب پارسونز.

بحران در بخش نوزادان

مینای جوان، نوزاد تازه به دنیا آمده اش را در آغوش گرفته بود. شوهرش همان دور و بر می پلکید و اصلاً مطمئن نبود که آیا می تواند از پس این مسئولیت باارزش بربیاید یا نه.

ماما گفت: «قبل از آنکه بخش نوزادان را ترک کنید یک کار دیگر مانده.»

مینا مضطرب به نظر می رسید و در حالی که به شدت ترسیده بود و دست شوهرش را فشار می داد، نزدیک تر آمد تا کلماتی بگوید که از زمان مدرسه تا امروز به کار نبرده بود. «چه چیز دیگری باقی مانده؟»

ماما لبخند زد: «خیلی طول نمی کشد. شما فقط باید روش تربیتی خودتان را انتخاب کنید. بعد برای هر دوی شما یک تزریق سریع انجام می دهیم و آن وقت می توانید بروید سراغ کارتان.»

نادر پرسید: «روش تربیتی؟ نمی شود وقتی رفتیم بیرون در طول زمان خودمان روی آن کار کنیم؟»

ماما گفت: «البته که نه، قبلاً این جوری بود. اما این روزها ترجیح می دهیم قبل از اینکه نوزاد را به خانه ببرید آن را مشخص کنیم.» و در کشویی را باز کرد و از داخل آن چهار جعبه ی کوچک و یک سرنگ بزرگ بیرون کشید.

نادر نزدیک بود از حال برود! ماما گفت: «آرام باشید. شما چیزی احساس نمی کنید. کدامش را می خواهید؟»

مینا که نزدیک بود گریه کند، گفت: «خب، شما کدام را پیشنهاد می کنید؟»

ماما گفت: «من نمی توانم به جای شما انتخاب کنم. من فقط می توانم بگویم هر کدامشان می تواند چه عوارض جانبی خطرناکی داشته باشد.»

نادر پرسید: «انتخاب ها کدامند؟»

ماما در حالی که نگاهی به دستورالعمل روی جعبه ها انداخت، گفت: «بگذارید ببینم. این یکی در مورد حمایت شدید و مادام العمر فرزندتان است.»

مینا گفت: «چطوری کار می کند؟»

ماما پاسخ داد: «خب، شما بچه تان را لای پر قو بزرگ می کنید. وقتی هوا خیلی سرد یا خیلی گرم است یا باد می آید او را در کالسکه نمی گذارید. شما اجازه او با بچه هایی که دماغشان آویزیان است یا آنهایی که شایعه ای در مورد وجود شوره در خانواده شان شنیده اید، بازی کند.

وقتی بچه بزرگ می شود، اوضاع را طوری ترتیب می دهید که هیچ خطری متوجه اش نباشد. او اجازه ندارد وارد ورزش های خشن شود و یا در جایی بازی کند که یک ذره کثیف باشد و هرگز یک دانه شیرینی هم نمی خورد. وقتی نوجوان می شود او را با ماشین خودتان به مدرسه می برید - حتی اگر مدرسه اش نزدیک باشد - و همیشه شما دوستانش را انتخاب می کنید و به این ترتیب از قاتی شدن او با بچه هایی که سیگار می کشند، فحش می دهند و تکالیفشان را انجام نمی دهند جلوگیری می کنید. نظرتان چیست؟»

زوج جوان به همدیگر نگاهی کردند. مینا به نادر گفت: «تو چی فکر می کنی؟»

او گفت: «فکر می کنم خوب است. دست کم همیشه در امان است.»

نادر به طرف ماما برگشت و پرسید: «این عوارض جانبی هم دارد؟»

ماما جعبه را برگرداند تا پشت آن را بخواند: «عوارض جانبی ... اووم ... آهان، اینجاست: با این تزریق همه چیز تا زمان نوجوانی خوب پیش می رود. بعد از آن بچه ها به طور فزاینده ای از دست والدین خود ناراحت می شوند و در برخی موارد فریاد می زنند: «شما را به خدا، من شانزده سال دارم. دلم نمی خواهد وقتی در یک مهمانی هستم برایم اورکت گرم بیاورید.»

حتی اگر در زمان نوجوانی مشکلی نداشته باشد، فاجعه وقتی اتفاق می افتد که بچه ها خانه را به قصد دانشگاه ترک می کنند. بسیاری از آنها بلافاصله گرفتار مسائل جنسی، مواد مخدر و سایر معضلات می شوند. یا وقتی می خواهند برای اولین بار خودشان به تنهایی از خیابان عبور کنند، یک اتوبوس آنها را زیر می گیرد.»

مینا گفت: «آه، عزیزم، این اصلاً خوب نیست. کار ما این است که او را برای زندگی در دنیایی آماده کنیم که ممکن است دیگر در آن نباشیم، تا از او مراقبت کنیم.»

نادر هم گفت: «موافقم، من هم این را نمی خواهم.»

ماما جعبه دیگری را برداشت و گفت: خب، این چطور؟ "هر کاری دوست داری بکن"»

کودک-عصبانی

نادر پرسید: «این چطور کار می کند؟»

ماما پیش جعبه را خواند: «بعد از تزریق هم پدر و هم مادر با این خواسته ی تحمل ناپذیر مواجه می شوند که به هر قیمتی مطابق میل فرزند خود عمل کنند و شعارشان این است" "اگر چیزی بخواهد، آن را خواهد داشت." در کودکی به هر نق نق بلافاصه جواب می دهند، هر بار که جغجغه را از گهواره بیرون می اندازد دوباره آن را به دستش می دهند. وقتی نوپاست و می خواهد پشت کاناپه همسایه ادرار کند، مانعش نمی شوند. وقتی بچه بزرگ می شود احساس می کند که در مرکز عالم قرار دارد و همه باید او را خوشحال کنند. والدین معمولاً به مدیر درباه ی معلمی که بچه شان را ناراحت کرده شکایت می کنند - مثلاً وقتی که برای انجام ندادن تکالیف او را دعوا کرده. وقتی بچه ها نوجوان می شوند، والدین به شدت دلشان می خواهد "بهترین دوست" او باشند. این به معنای آن است که اصلاً به او نه نگویند؛ درخواست پول، شب ها دیر از مهمانی به خانه برگشتن یا تمام شب را بیرون ماندن وقتی که پانزده سال دارند. آنها با بچه مثل یک آدم بالغ رفتار می کنند و حتی به او اجازه می دهند در سنین پایین سیگار بکشد و ...»

مینا می گوید: «فکر نکنم از این یکی خوشم بیاید.»

بابای جوان می گوید: «من اصلاً خوشم نیامد. من دوست دارم به هم نزدیک باشیم، اما دلم نمی خواهد دوست صمیمی اش باشم، ناسلامتی من پدرش هستم. پدر خودم وقتی من دیر به خانه برمی گشتم سرم داد می زد، اگر موقع خلافی مثل سیگار کشیدن مچم را می گرفت، یک ماه بیرون رفتن را قدغن می کرد. درست در لجظه ای که می گفتم برای کار روز شنبه بیش از حد خسته ام، بلافاصله مجبورم می کرد از تختخوابم بیرون بیایم.»

ماما گفت: «خوب ما فقط داریم خرفش را می زنیم، مرد جوان!»

ماما به سرعت جعبه دیگری را بیرون آورد: «شما احتمالاً این یکی را ترجیح می دهید.» او جعبه را بالا نگه داشت تا روی آن را ببینند: "والدینِ کنترل کننده". سپس گفت: «این یکی شبیه "والدین بیش حمایت گر" است، اما با کمی دنگ و فنگ بیشتر.»

بعد نگاهی به دستورالعمل انداخت: «بگذارید ببینم ... آهان ... اینجاست؛ بعد از اولین تزریق والدین می خواهند تمام جنبه های زندگی بچه خود را کنترل کنند. نوع لباس پوشیدنش، دوستانش، سرگرمی هایش، موضوعات درسی در مدرسه، شغلش، نوع سه چرخه یا دوچرخه اش، اتومبیل و بقیه ی کارهای او را. این والدین می خواهند همه چیز مطابق میل آنها انجام شود.»

نادر پرسید: «عوارض جانبی اش چیست؟»

ماما گفت: «بگذار ببینم ... در بعضی موارد، بچه از والدین خود متنفر می شود و منتظر است تا روزی آنها را ترک کند. در هفده سالگی طغیان می کند و به گروه توریست ها می پیوندد و پدر و مادرش را تا اواسط چهل سالگی اش - زمانی که دارد در یک مزرعه اشتراکی در اصفهان زندگی می کند - نمی بیند.»

دعوا کردن کودک

ماما احساس کرد نبرد را می بازد و به سرعت جعبه دیگری را بیرون کشید: «این یکی انگار بهتر است. نظرتان درباره ی تزریق "استاندارد خیلی بالا" چیست؟ با این یکی هیچ کدام از کارهایی که بچه انجام می دهد به اندازه ی کافی خوب نیست؛ والدین از همه چیز او ایراد می گیرند. شعار آنها این است: "اگر کاری ارزش انجامش را دارد، باید آن را بدون نقص انجام داد" و "نفر دوم در یادها نمی ماند".»

او ادامه داد: «الان می دانم چه می خواهید بپرسید. درباره عوارض جانبی. خب، بگذارید ببینم؛ در بعضی موارد بچه کاملاً گیج می شود و حتی نمی تواند از موفقیت هایش لذت ببرد چون او را ترسانده اند، دفعه بعد باید کارش را بهتر انجام دهد. بعدها در زندگی، آنها یا کاملاً تسلیم می شوند یا آن قدر به رقابت می پردازند که عزیزان خود را دیوانه و دوستانشان را تا سر حد مرگ خسته کنند. آنها در زندگی بزرگسالی خود آرامش ندارند و نمی توانند باور کنند کسی آنها را به خاطر آنچه که هستند دوست داشته باشد.»

بعد ماما جعبه ی دیگر را بیرون آورد، اما نادر جلوی او را گرفت: «ببینید، من نمی خواهم بی ادبی کنم و می دانم ما تازه پدر و مادر شده ایم و چیزی نمی دانیم اما این را می دانیم که نمی خواهیم هیچ کدام از اینها باشیم. ما دوست نداریم بیش حمایت گر باشیم، اما دلمان می خواهد محتاط باشیم. نمی خواهیم سهل انگار باشیم اما می خواهیم به آنچه که او فکر می کند بهترین علاقه اوست، نه نگوییم. اگر او را به خاطر اینکه همیشه دیر می کند، از شغل پاره وقتش اخراج کنند، به او خواهم گفت که زندگی در دنیای واقعی یعنی چه! و به او پول نمی دهم تا برود با رفقایش خوش بگذراند.

پسر من دوستان صمیمی زیادی خواهد داشت، اما فقط یک پدر و مادر خواهد داشت. ما آماده خواهیم بود به او حرف های سخت بزنیم، حتی اگر به معنای آن باشد که هر چند وقت یک بار با او مشاجره کنیم. من نمی خواهم کنترل کننده باشم، اما دوست دارم محکم باشم. اگر چه پسرمان وقتی بزرگ شد خیلی از تصمیم ها را خودش می گیرد، می خواهم او بداند که به عقیده ی من چه چیزی برایش بهترین است. ممکن است او به نصیحت من عمل نکند، اما می خواهم بداند که هر چه پیش بیاید باز هم از او حمایت می کنم و بالاخره دلم نمی خواهد ایرادگیر باشم. دوست دارم مشوق او باشم، حتی اگر او نفر دوم یا آخر شود. اگر بیشترین تلاشش را کرده باشد، می خواهم بداند که به او افتخار می کنم. دلم می خواهد او از توانایی هایش استفاده کند، اما بیشتر از آن می خواهم بداند که در هر حالی او را دوست دارم.»

ماما ایستاده بود و به جعبه های آمپول در دستش خیره می نگریست. آن زوج برای یک لجظه فکر کردند الآن است که او عصبانی شوند، اما او در عوض لبخند زد و گفت: «همه ی این جعبه ها خالی هستند. من با همه ی پدر و مادرهای جوان این بازی را می کنم. انتخاب شما خوب بود. لذتش را ببرید.»

ماما در آن موقعیت انگار فقط چند مورد را پیشنهاد کرده بود، اما در واقع او چند روش تربیتی را توضیح داده بود که شاید دانستن در مورد آنها ما را مجاب کند، از روز اول بدانیم مشغول چه کاری هستیم!

خوشحال می شویم که شما هم نظرتان را در مورد این داستان و اینکه اگر روز اول با چنین تجربه ای مواجه می شدید چه می کردید، با ما در میان بگذارید. کافی است در همین قسمت نظر بگذارید.

منبع: "از تولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۱
حمید کثیری
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۲ ب.ظ

قدرت جادوییِ تشویق و کلمات را دست کم نگیرید!

خیلی از ما برای داشتن یک خانواده خوب و شاد، فکر می کنیم که باید تا حد امکان دیگران را شبیه خود یا به بیان دقیق تر، شبیه خواسته های خود کنیم. یعنی همسر و فرزندان ما شبیه ایده آل هایی که در ذهن ما می گذرد؛ باشند. از این بگذریم که خود ما در اکثر اوقات به این ایده آل ها نزدیک هم نشده ایم؛ اما توقع آن را از اطرافیان خود داریم!

یکی از کسانی که سالهاست در امر "توانمندسازی والدین" مشغول به فعالیت است؛ یک مصاحبه رادیویی داشت. در این مصاحبه از او پرسیدند: «اگر می توانستید به عقب برگردید و زندگی خانوادگی خود را دوباره آغاز کنید، دلتان می خواست چه کاری را طور دیگری انجام می دادید؟» بدون مکث پاسخ داد: «ای کاش در آن سال های اولیه سعی نمی کردم خانواده ام را تبدیل به کسانی کنم که نمی توانستند باشند. اگر دوباره چنین شانسی به دست می آوردم، آن ها را همان طور که بودند می پذیرفتم. به جای آنکه ببینم چقدر با دیدگاه کمال طلبانه و غیرموجه من مطابقت دارند، وقت می گذاشتم تا آنها را در ویژگی های مثبت و نقاط قدرتشان تشویق کنم.»

هدیه ای به نام پذیرفتن دیگران

یکی از بزرگ ترین هدیه هایی که می توانیم به اعضای خانواده خود بدهیم، پذیرفتن است. اگر افراد باور نداشته باشند که مورد پذیرش هستند به سختی باور می کنند که دوستشان دارید. قطعاً تمام ما زمان هایی را در زندگی خانوادگی مان به یاد می آوریم که دیگران را نمی پذیرفتیم، زمانی هایی که می خواستیم همه را عوض کنیم، غیر از خودمان! در مورد بچه ها نیز به کرّات این موضوع اتفاق می افتد. مثلاً شاید شما دوست داشته اید پسرتان همانند دختر شما درسخوان باشد یا دخترتان مثل پسر شما به ورزش اهمیت بدهد و یا حتی همسرتان قدری . . . . ! اما باید بدانید که داشتن کسی که از خصوصیات رفتاری او خوشتان نمی آید بسیار ملال آور خواهد بود؛ زیرا شما به دنبال این هستید که او شخص دیگری باشد. مشکل اینجاست که وقتی شما سعی می کنید به این صورت کسی را عوض کنید، آن شخص را همان طوری که هست از دست داده اید و در واقع از خوصیات مثبت او نیز بهره نبرده اید.

برای مدتی کوتاه این کار را امتحان کنید. قدر استعدادهای فردی و شخصیتی اعضای خانواده تان را بدانید و این را به آنها بگویید. این کار یعنی اول از همه خود شما باید تغییر کنید. از این پس به جای اینکه روی نکات و نقاط منفی دیگران دست بگذارید؛ روی نقاط مثبت شان تأکید کنید، چون معمولاً نمی شود کسی را تغییر داد، اما خودمان که باید بتوانیم تغییر کنیم. یک نکته ی جذاب در مورد تغییر دادن خود در یک خانواده که اعضای آن ارتباط تنگاتنگی با هم دارند این است که وقتی این تغییر پویا باشد، بیشتر اوقات دیگر اعضای خانواده را نیز تغییر می دهد.

شاید شما هم دیده باشید که در خانواده هایی این شرایط صدق نمی کند و همه مطابق با خواسته پدر، مادر یا طبق رسم زمانه امروز! فرزند تغییر می کنند اما این خانواده ها معمولاً میزان شادمانی کمتری نسبت به سایر خانواده ها دارند و در اغلب اوقات افراد تحت سلطه فقط شرایط را تحمل می کنند چرا که می دانند در صورت عدم تحمل شاید اتفاقات بدتری در انتظارشان باشد. من بارها با خانواده هایی برخورده ام که بیش از 40 سال با هم زندگی کرده اند ولی در آن خانواده؛ همه پدر را فقط تحمل کرده اند! البته امروز که شرایط تغییر کرده و با کوچکترین نابسمانی دو طرف تصمیم به جدایی می گیرند. شاید گیر و ایراد کار در همین یک نکته باشد؛ پذیرفتن دیگران آنگونه که هستند!

پذیرفتن چه چیزی نیست!

پذیرفتن، به معنای نادیده گرفتن رفتار و کلام نامناسب نیست و اینکه امیدمان را برای تغییرهای مثبت در عضو دیگر خانواده از دست بدهیم، نیست. پذیرفتن، این نیست که از این بعد هر نابسمانی و کج رفتاری در خانواده را تحت هر شرایطی بپذیریم، بلکه زمانی که رفتاری مثبت می بینید باید آن را تقویت و تشویق کنید و از این طریق سعی در تأثیرگذاری روی سایر رفتارها داشته باشید.

یادتان باشد زمانی که شما فردی را مداوم تشویق و تأیید می کنید، راحت تر رفتارهای غلطی که به او گوشزد می کنید را می پذیرد تا فردی که مدام از شما تحقیر و توهین و عدم تأیید گرفته است.

برای تأیید و تشویق دیگران نیز هیچ چیز را دست کم نگیرید، قرار نیست اتفاق های بزرگی بیافتد تا شما دیگران را تشویق کنید. مسائل روزمره که خیلی ساده از کنارشان رد می شویم، قدرتی شگفت آور دارند. همین که شما لباسی را که همسر یا فرزندتان پوشیده؛ تأیید می کنید و می گویید: «خیلی بهت می یاد» یا در مورد غذایی که پخته می گویید: «غذایی که پختی عالی بود» این باعث می شود دیگران با پذیرش از طرف شما مواجه شوند و احساس خاص بودن کنند و همین موضوع اعتماد به نفسی زایدالوصف در آن ها ایجاد کند.

قدرت بی اندازه کلمات

برخلاف آنچه که یاد گرفته ایم، «حرف به هیچ وجه باد هوا نیست!» و اگر قرار بود یکی از درس های زندگی مان را خیلی زودتر یاد می گرفتیم، شاید این جمله بود که حرف ها به هیچ وجه باد هوا نیستند که خیلی ساده از این طرف بیایند و از آن طرف نابود شوند! بسیار با افرادی برخورده ام که پس از سال ها، هنوز بار حرف هایی را به دوش می کشند و آزارشان می دهد که شاید فرد گوینده اصلاً فکر آن را هم نکند که روزی چنین حرف هایی زده است!

فردی را می شناختم که چند وقت پیش قصد جدایی از همسر خود را داشت و یکی از مواردی که ادامه زندگی را برایشان سخت می کرد، حرف هایی بود که در حین ناراحتی و دعوا به هم گفته بودند، چه برسد به افرادی که به صورت روزمره و مدام در حال زدن حرف هایی هستند که طرف مقابلشان را آزار می دهد.

اگر روزی خانواده ای را دیدید که رابطه ی میان آن ها مستحکم است - چه پولدار یا فقیر، چه ناتنی یا تنی، چه پدر و مادر در یک خانه و یا از هم جدا شده بودند، چه تعداد بچه ها یکی باشد یا بیشتر - احتمالاً یک دستورالعمل واحد را برای رابطه محکم آن ها پیدا خواهید کرد: قدرت تشویق.

احتمالاً اگر با برنامه ریزی عصبی- کلامی (NLP) قدری آشنا باشید می دانید که یکی از مهم ترین موارد در این رویکرد ارتباطی؛ دانستن قدرت کلام و کلمات است. در برنامه ریزی عصبی- کلامی، فرد را به واسطه جملات و کلماتی که درباره خود به کار می برد؛ تغییر می دهند و به شما می آموزند که در ارتباط با دیگران نیز قدرت جملات و کلمات مثبت را به هیچ عنوان نادیده نگیرید و این موضوع فارغ از بررسی سایر مدعیات این رویکرد ارتباطی واقعاً درست است. (بررسی دقیق برنامه ریزی عصبی- کلامی زمان و مکان دیگری را می طلبد، چرا که به تجربه و تحقیقات علمی ثابت شده تمامی نسخه ها و مدعیات آنها قابل اجرا و کاربردی نیستند.)

اگر بخواهید بهترین را به زندگی فرزندان و همسر خود بیاورید، باید به قدرت تشویق کردن پی ببرید. البته تشویقی که هرگز نباید غیرصادقانه باشد و باید در مورد کارهای کوچک نیز به کار برده شود.

تأیید و تصدیق کردن باید به رفتار و منش شما تبدیل شود. گاهی خانواده هایی را دیده ام که با کلمه های انتقادی و مخرب به تدریج نابود می شوند. شوهرانی را دیده ام که همسران خود را تحقیر می کنند و در جمع اضافه وزنشان یا عقل و تدبیر آن ها را به سخره می گیرند و در مقابل زنانی که دستاوردهای یک عمر شوهران خود را مقابل دوستان آنها به افتضاح می کشند. والدینی که اعتماد به نفسِ ظریفی که در کودکان شکل گرفته را از بین می برند و با جملاتی مثل «این مزاحم از کجا اومد؟»، «نکنه باز می خوای خرابکاری کنی؟» و . . . آن ها را آزار می دهند و البته پس از مدتی قدرت کلام خود را در مقابل فرزندانشان از بین می برند.

تشویق کودک

یک نکته در باب تشویق

ما همیشه نمی توانیم خانواده های خود را تشویق و تحسین کنیم و این امری بدیهی است. گاهی وقت ها مجبوریم رو در روی کسی بایستیم و به او بگوییم که کاری که انجام داده پذیرفتنی نیست و نباید آن را تکرار کند. گاهی اوقت زن و شوهرها مجبورند حرف های سختی به هم بزنند و البته والدین در این هنگام باید برای خدشه دار شدن محبوبیت خود آماده باشند. اما وقتی که مجبوریم حرف های مشکلی بزنیم، شنیدن این حرف ها از زبان کسی که بیشتر وقت ها به راحتی از ما تعریف کرده و در گذشته ما را مورد تصدیق قرار داده، آسان تر و تأثیرگذارتر خواهد بود. یادتان باشد حتی در هنگام ناراحتی نیز باید کلمات درست و مودبانه از زبان شما خارج شود، نه مواردی که خود شما هم بعداً از گفتن آنها پشیمان شوید.

قانونی ساده در تشویق

ماحصل بحث اگر قرار باشد یک قانون ساده باشد، می توان آن را اینگونه گفت: «حواستان باشد و مچ بچه ها را وقتی بگیرید که کار درستی انجام می دهند.» وقتی متوجه کار درستی باشید که افراد انجام می دهند می توانید موقعیتی را برای تشویق کردن آن ها بیابید، حتی اگر کار آسانی نباشد.

هر چه درباره تشویق و تأیید دیگران گفته شد را بیاموزید اما یادتان باشد، این کار نباید در دیگران ایجاد توقع بکند و آن را وظیفه شما تلقی کنند. سعی کنید با روش های مختلف ارزش این کار را نزد دیگران حفظ کنید. اما تحت هر شرایطی خودتان در کاری که می کنید؛ صادق باشید.

چند نکته کاربردی

1. نامه ای به همسر و هر کدام از بچه هایتان بنویسید - حتی به افراد فامیل خود - و به آنها بگویید که چقدر برای شما مهم هستند.

2. یک یادداشت تشویق آمیز در کیف غذای فرزندتان یا روی بالش همسرتان بگذارید.

3. وقتی فرزندتان کار درستی انجام می دهد، مچش را بگیرید. اگر برایتان مشکل است ایده ای را پیدا کنید، برای شروع می توان از این موارد اسم برد:

  • لباس پوشیدن بدون کمک
  • مهربان بودن با طبیعت و حیوانات
  • گفتن یک لطیفه ی خنده دار
  • اهمیت دادن به افراد تنها
  • به یاد آوردن اسامی افراد
  • یک دوست صادق بودن
  • اشتباه خود را پذیرفتن
  • کمک کردن در بعضی از کارها؛ بدون اینکه از آنها خواسته باشید.

4. هدیه خریدن یکی از آداب خوب اسلامی است و به گفته پیامبر کینه ها را از بین می برد، پس آن را هر چند وقت یک بار امتحان کنید.

 

Rewards-image

ارزشش را دارد تا این موارد را در مورد همسرتان نیز به کار ببرید، شک نکنید زندگی بهتری در انتظار خواهید داشت.

 

بخشی از مطالب گفته شده، برداشتی آزاد از کتاب خانواده شصت دقیقه ای اثر راب پارسونز می باشد. شما هم اگر در انی زمینه تجربه ای دارید و مواردی در رد و تأیید این بحث به نظرتان می رسد در این بخش نظر بگذارید تا دیگران نیز با دیدگاه شما آشنا شوند.

منبع: "از تولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۲
حمید کثیری
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ق.ظ

تأثیرات طلاق بر فرزندان

طلاق و جدایی در قدیم آنقدر سخت و سنگین بود که خیلی ها سختشان بود حتی اسم آن را بیاورند. آنقدر این مسئله قبح داشت که واقعاً برای عده ای سخت بود به دیگران بگویند در خاندان ما قبلاً چنین اتفاقی افتاده است. خاطرم هست زمانی که ضرب المثل های فارسی را نگاه می کردم، اشارات بسیار جالبی در مورد طلاق دیدم. یکی از آن ها این بود:

زن مرده را زنش دِه، طلاق را آنَش ده

طلاق و جدایی خانواده را از هم می پاشد و قطعاً به نفع یک جامعه نیست که آمار طلاق در آن بالا برود، اما واقعاً گاهی اوقات چاره ای جز این موضوع نیست که اگر چنین بود شارع مقدس آن را حلال نمی شمرد، ولو آنکه این حلال مکروه ترین حلال ها باشد. اما طلاق در خانواده ها چه تأثیری بر فرزندان می گذارد؟ آیا به تمام جوانب آن اندیشیده ایم؟!

مقاله ای در این باب می خواندم که دیدم بد نیست، اینجا هم بازنشر داده شود و دیگران هم از آن استفاده کنند. در ادامه بخش هایی از مقاله خانم طاهره درویش با عنوان "طلاق و اثر طلاق بر کودکان"آورده می شود که شاید بد نباشد کسانی که به این نقطه رسیده اند، با چشمی بازتر عواقب آن را برای فرزندانشان بدانند و پس از آن اگر باز هم تصمیم بر جدایی بود، تصمیمی عاقلانه تر که به نفع خود و فرزندانشان باشد، بگیرند.

طلاق یک از پیامدهای ناگوار و تلخ زندگی است که طبعا برای گروهی کثیری از انسانها اجتناب ناپذیر می باشد. اگر چه در این پروسه جدایی والدین بعضا کمک می کند تا آینده ای دگرگون داشته باشند اما متاسفانه اغلب فرزندان در این راه صدمه دیده و حتی خود را مقصر و محکوم می بینند. به همین خاطر در اینجا بطور اختصار به این موضوع اشاره شده است:

1274006022_12_6150dee2da

تأثیر طلاق بر فرزندان چیست؟

تأثیر مستقیم آن تزریق عواطف رنجور از جمله ترس، خشم، گیجی و بهت‌زدگی است. اما باید اذعان داشت که کودکان می‌توانند پس از مدتی به حیات طبیعی خود بازگردند. البته در این رابطه نقش والدین بسیار اساسی است. آنان باید کودکان خود را زیر چتر حمایت خود قرار دهند و هدایت صحیح را از آنان دریغ نکنند. طلاق به‌خصوص بر کودکان در دوران ابتدایی تحصیل تأثیر عمیق‌تری می‌گذارد. حس عدم امنیت کودکان را به‌شدت آزار می‌دهد و آنها از بازگو کردن شرایط خانوادة خود احساس شرمساری دارند. حتی پس از مدتی ممکن است که بچه‌ها خود را سرزنش کنند. در این باره، واکنش بچه‌ها متفاوت است. برخی غم و درد نهان خود را ابراز می‌کنند و بعضی دیگر آن را پنهان می‌کنند.

1- ترس و اضطراب:

ترس و اضطراب به‌خصوص دامن گیر بچه‌هایی می‌شود که مدارس ابتدایی را می‌گذرانند. طلاق با خود حس عدم امنیت را در کودکان می‌پروراند. پس از طلاق برخی از بچه‌ها از حس عمیق ناتوانی رنج می‌برند. بچه‌های کوچک‌تر گاه فکر می‌کنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید می‌کند. درگیری والدین نیز استرس و اضطراب بچه‌ها را شدت می‌بخشد. امکان دارد که عوارض فیزیکی از جمله سردرد، درد معده و غیره در کودکان نمایان شود. واکنش بچه‌های بزرگ‌تر عموماً انزوا و خلوت گزینی است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست.

2- خشم و از کوره دررفتگی:

خشم نیز یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به‌خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان می‌دهند. گاه بچه‌ها از والدین خشمگین هستند و آنها را سرزنش می‌کنند. بچه‌های بزرگ‌تر گاه آشکارا والدینشان را شماتت می‌کنند. خشم بچه‌ها گاه با زیر سؤال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه‌گر می‌شود. گاه نیز به‌شکل فعال فرزندان طلاق با بچه‌های دیگر به زدوخورد می‌پردازند

3- ایجاد زمینه های وسواس در دختران و پسران:

(وسواس تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است )

4- بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان:

در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.

5- به وجود آوردن زمینه های اضطراب:

در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود می آید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.

6- ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در نوجوانان:

نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون نوجوان امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سؤال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود می آید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار نوجوانانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.

7- بی قراری:

این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هرگونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف
عکس العمل شدید نشان می دهد.

8- حسادت سوءظن و سماجت:

در نوجوانان خانواده هایی که والدین آنها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان می دهند.

افسردگی کودک

9- قربانی روحی و عاطفی:

کودکان اولین قربانی طلاقند، قربانی روحی، عاطفی و حتی گاهی جسمی. کودک پس از طلاق در خانواده گیج و حسرت‌زده است و کمتر می‌تواند تعادل خود را حفظ کند، بویژه کودکی که با پدر و مادر بسیار مانوس است و دائما در دامان آنان و نازپرورده‌شان بوده است.

10- وحشت از زندگی:

کودکی که والدینش از هم جدا شده‌اند، خانه را محل وحشت می‌داند و بیشتر در جستجوی پناهگاهی دیگر است؛ پناهگاهی که برای او تسلی‌بخش و محل امن و راحتی باشد.

بسیاری از بی‌اعتنایی‌های کودک به دنیا و دیگران هنگام جدایی والدین پیش می‌آید و این از آن جهت است که روح محدود و کوچک طفل، نمی‌تواند آن را تحمل کند.

11- یتیمی کودکان:

کودکان پس از طلاق و جدایی والدین، حقیقتا یتیم می‌شوند. مخصوصا اگر خردسال باشند دردشان عظیم‌تر است؛ چون طفل در هر سطحی از آسایش و امکانات باشد، باز نیاز به مادر دارد. این درد برای کودکان سنگین است که نمی‌توانند خود را به مادر یا پدر برساند و برای دیدار آنان باید منتظر اوقات رسمی باشند.

گاهی طفل نیمه‌شب برمی‌خیزد و مادر را طلب می‌کند. پیداست در آن صورت چه حالی به او دست خواهد داد. این که در اثر اختلاف پدر و مادر، مادرش در خانه نیست و مثلا فردا باید او را ببیند دردی عمیق است.

12- دربه‌دری و نابسامانی:

حاصل طلاق، دربه‌در کردن و نابسامانی فرزندان و به خود واگذاشتن آنان یا سپردن فرزندان به دست نامادری یا ناپدری است که ممکن است آنها را زجر بدهند. پس از طلاق، کودک مجسمه‌ای متحرک و عروسکی است که گاهی نزد مادر، زمانی پیش پدر، هنگامی نزد عمه، خاله، دایی و گاهی هم در پرورشگاه است و پیداست این دست به دست شدن‌ها، عادت یافتن لحظه‌ای به خوی‌ها و تربیت‌ها و فرهنگ‌های متفاوت چه تاثیری نامطلوب در روان کودک و در فرم تربیتی او می‌گذارد.

13- احساس گناه:

گاهی کودک در جدایی والدین احساس گناه می‌کند. گمان دارد چون شیطان بوده و پدر و مادر را اذیت کرده، والدین آنان جدا شده‌اند. این مساله بیشتر از زبان معصومانه آنان شنیده می‌شود که: «مامان! بیا دیگه تو را اذیت نمی‌کنم». یا می‌گویند: «بابا! بیا قول می‌دهم دیگر شیطنت نکنم» اینان خود را مسوول احساس می‌کنند و گمان دارند اشتباهی را مرتکب شده‌اند.

14- گیجی و بهت‌زدگی:

پس از طلاق، کودک مات و مبهوت می‌شود و حتی انگیزه تحصیل را از دست می‌دهد و با افت تحصیلی مواجه می‌شود. گاهی بیمار می‌شوند و در جستجوی پناهی برای مهرورزی، دلجویی و نوازش هستند، اینان به حقیقت بیمار نیستند، بلکه نقطه اتکای خود را از دست داده‌اند، بدینسان با دارو نمی‌توان درمانشان کرد، بلکه با نوازش می‌توان درد آنان را علاج کرد.

15- تاثیر منفی در رشد:

بررسی‌ها نشان داده‌اند کودکانی که از مادر جدا شده‌اند، رشدشان کمتر از آنانی است که از مادر خود جدا نیستند؛ اگرچه مادر یک مربی پرورش یافته نباشد و در شرایط بهداشتی روانی مناسب تربیت نیافته باشند، فقدان مادر جلوی شکوفا شدن کودک را در تمام زمینه‌ها می‌گیرد و در شخصیت عاطفی او اثر منفی می‌گذارد.

16- بدبینی به پدر و مادر:

کودکان پس از جدایی والدین، معمولا به یکی از والدین، پدر یا مادر بدبین می‌شوند و به او با نظر کراهت می‌نگرند. معمولا یا طرفدار پدر می‌شوند یا طرفدار مادر که در هر دو صورت برای فرزند و حتی والدین نامطلوب است. ضروری است والدین لااقل در برابر کودک، عکس‌العمل مناسب داشته باشند و در حضور آنان از هم بدگویی یا شکوه نکنند.

17- کمبودهای عاطفی:

کودکی که از پدر یا مادر جدا شده، از مهر و نوازش دو طرف سیراب نیست و اغلب با تشنگی عاطفی مواجه است و بعید نیست در جستجوی محبت، به دام افراد شیادی بیفتد و عفت و پاکدامنی خود را از دست بدهد، امری که در جوامع مختلف به نمونه‌های بسیاری از آن برخورد می‌کنیم.

18- نابهنجاری کودکان:

بالاخره کودکانی که والدین آنان از هم جدا شده‌اند، کودکانی عادی و بهنجار نیستند. بررسی‌های روان‌شناسان آلمان نشان داده است اینان اغلب محروم از عاطفه و در بزرگسالی افرادی برای شرارت و جنایت خواهند بود.

طلاق در معنای کلی آن در ذهن بسیاری از افراد فی نفسه امری نامطلوب و ناخوشایند تلقی می شود. بسیاری از زوجین پس از ناکامی و با نهایت درماندگی، طلاق را به عنوان تنها راه حل انتخاب می کنند. روند رو به رشد طلاق در ایران به ویژه در سال های اخیر، نشان می دهد که زشتی و قبح این پدیده در جامعه ما کمرنگ شده است.

جالب است بدانیم بیشتر طلاق ها در سال های اول زندگی و به صورت دقیق تر نیمی از طلاق ها در هفت سال اول زندگی رخ می دهد. یعنی دوره ای که زن و مرد بیشتر بر اساس مسائل احساسی و هیجانی تصمیم گیری می کنند و شاید بتوان گفت که هنوز به شناخت درست و منطقی از انتظارات و مسئولیت های زندگی زناشویی دست نیافته اند.

بسیاری از والدین نگران اثرات منفی طلاق بر روی کودکان خود هستند و برخی از آنها به همین خاطر از طلاق صرف نظر می کنند. اهمیت زیادی دارد که والدین از میزان تأثیرات طلاق بر روی کودکان درک روشنی داشته باشند تا بتوانند از تأثیرات منفی آن بکاهند.

شما هم اگر موارد دیگری در این باره به ذهنتان می رسد و یا بر حسب شرایط تجربه خوشایند یا ناخوشایندی داشته اید، در بخش کامنت های همین مطلب با دیگران در میان بگذارید.

منبع: "ازتولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۹
حمید کثیری
يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ق.ظ

آیا نوزادان به صورت ذاتی با یکدیگر تفاوت دارند؟

کودکان به طور کلی از نظر خلق و خو و رفتار و عواطف با یکدیگر تفاوت هایی دارند. بخشی از این تفاوت ها ناشی از نحوه تربیت و پرورش، تأثیر محیط و اتفاقاتی است که برای آن ها رخ می دهد ولی بخش دیگر به سبب تفاوت هایی است که به صورت ذاتی در بدو تولد بین آنان وجود دارد.

به طور ذاتی و سرشتی، هر کودک خصوصیاتی دارد که ما در اینجا به آن مزاج کودک می گوییم. مادران ممکن است این اختلاف را حتی در دوران حاملگی هم حس کنند. بعضی از مادران باردار اظهار می کنند که جنین هیچ وقت اجازه ی استراحت را به ایشان نمی دهد و مثل یک فوتبالیست در شکم شان می دود و محکم لگد می زند و برعکس برخی از مادران از آرامش جنین خود حکایت می کنند که حتی گاهی آن ها را نگران می کند.

بعضی از نوزادان از بدو تولّد هیجانی ترند، بیش تر گریه می کنند و نیاز به جلب توجه بیشتری دارند. خواب و خوراک و اعمال دفعی آن ها نیز تابع آهنگ ثابتی نیست. مادر چنین نوزادی باید همواره مراقب و گوش به زنگ باشد و به او توجه داشته باشد؛ به طوری که ممکن است اظهار کند: این نوزاد هیچ وقت از توجه من راضی نمی شود. چنین نوزادی می تواند مادر را خسته و عصبی کند و مشخص است که نگهداری از چنین کودکی توانایی جسمی و روحی بیشتری را می طلبد.

مزاج کودکان از جنبه های مختلف با هم متفاوت است یعنی در موارد مختلف رفتارهای مختلفی از کودک مشاهده می شود که به طور خلاصه می توان چند مورد را به آن اشاره کرد:

1. تفاوت در میزان فعالیت

فعالیت بعضی از بچه ها بیشتر است، برخی پرتحرک تر و واکنشی ترند و بعضی دیگر آرام و کم تحرک ترند.

2. آهنگی نیاز متفاوت!

آهنگ نیازهای کودکان در زمینه های مختلف مثل گرسنگی، اجابت مزاج، خواب و بیداری با یکدیگر متفاوت است. دفعات نیاز به شیر در طول شبانه روز، دفعات اجابت مزاج و ساعات مورد نیاز برای خواب، در کودکان یکسان نیست. علاوه بر آن، در بعضی از کودکان این آهنگ ها از الگوی ثابتی پیروی نمی کند و در بعضی دیگر منظم است.

3. اجتماعی یا غیراجتماعی

برخی کودکان اجتماعی ترند، تمایل زیادی به جمع دارند و به عوامل محیطی مثل غذا، افراد یا اسباب بازی ها تمایل بیشتری نشان می دهند. اما برخی دیگر در خود فرو رفته تر و آرام ترند.

4. سازگاری با شرایط

گروهی از کودکان به سرعت با شرایط جدید سازگاری پیدا می کنند. به افراد، اشیاء و محیط های نو عادت می کنند و بی تابی نمی کنند ولی گروهی دیگر به تغییرات حساس هستند، واکنش منفی نشان می دهند و مدتی طول می کشد تا با وضعیت های جدید کنار بیایند.

بیش فعالی

5. تفاوت در میزان انرژی

میزان انرژی کودکان نیز با هم تفاوت دارد و خلقیات مختلفی هم در آنان دیده می شود؛ گروهی شادتر و به هر لبخند واکنش نشان می دهند و بعضی ها نیز عبوسند.

6. حساس بودن در برابر محرک ها

بعضی از کودکان بسیار حساسند و به کوچک ترین محرکی واکنش نشان می دهند و تقلا می کنند و می گریند ولی بعضی ها بی خیال ترند و فقط به محرک های شدید عکس العمل خاصی نشان می دهند. از این رو بعضی از نوزادان را به راحتی می توان استحمام کرد یا پوشک و لباسشان را عوض کرد ولی بعضی دیگر شدیداً عناد می ورزند و لگد می زنند. عکس العمل کودکان نسبت به سر و صدا نیز با هم تفاوت دارد.

7. بغلی یا تدافعی

گروهی از نوزادان حالتی دوستانه دارند، زود صمیمی می شوند و گروهی دیگر حالت تدافعی به خود می گیرند و زود گریه می کنند. بعضی ها بغلی اند و برهی خود را سفت می کنند و خیلی خوششان نمی آیند به بغل کسی بروند.

8. تمرکز در کار یا عدم تمرکز

بعضی ها حواس پرتند، هر عامل کوچکی حواس آن ها را پرت کرده و از کارشان باز می دارد ولی بعضی از کودکان وقتی به کاری مشغول می شوند با دقت آن را تا پایان ادامه می دهند.

لازم به ذکر است که این تفاوت ها جدا از نحوه تربیت، به طور ذاتی از بدو تولّد وجود دارد و تا سنین بالا هم ممکن است باقی بماند البته محیط و تربیت می تواند تغییراتی در آن ها ایجاد کند. فقط نکته ای که وجود دارد این است که بسیاری از این موارد طبیعی هستند و نباید خانواده ها را دچار تشویش کنند و مدام در حال مقایسه فرزند خود با دیگران باشند. سعی کنید کودکتان را همانگونه که هست بپذیرید و دوست داشته باشید و از آن به بعد آنچه که در تربیت بهتر کودک موثر است به او بیاموزید.

مطالب گفته شده از کتاب “زندگی روانی کودک تا یک سالگی” یا “کودک شیرخوار خود را بشناسیم” نوشته دکتر فرهاد شاملو می باشد که توسط نشر قطره به چاپ رسیده. البته این مطالب با اندکی تغییر و تلخیص آورده شده اند.

شما هم اگر فکر می کنید مواردی دیگری وجود دارد که در کودکان و نوزادان با یکدیگر تفاوت وجود دارد؛ در همین بخش نظر بگذارید تا دیگران هم استفاده کنند.

منبع: "ازتولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۲
حمید کثیری

تمام خانواده ها دوست دارند که کودکانشان در محیطی آرام بزرگ شوند و بهترین نوع تربیت برای آن ها اتفاق بیافتد. کودک برای کسب سلامت روانی و پیشرفت خود نیاز دارد تا از وابستگی کامل نسبت به خانواده به سمت استقلال حرکت کند و برای تحقق این موضوع چاره ای جز داشتن یک  محیط خانوادگی ثابت و ایمن وجود ندارد. محیطی که در آن کودک مورد قبول باشد، دوست داشته شود و انضباط متعادل و مستمری برایشان به وجود داشته باشد. فقدان هر یک از این موارد، کودک را مستعد بیماری روانی می کند.

خانواده های ناهماهنگ، جدا از آنکه زمینه ی بروز نابسامانی های روانی در زندگی آینده ی کودک را افزایش می دهند، می توانند در همان دوران کودکی هم تأثیراتی منفی زیادی بر کودک بگذارند و سلامت رفتاری و عاطفی او را با خطر مواجه کنند. برخی از مهم ترین عوامل آسیب رسان خانوادگی موارد ذیل اند:

1. وجود روابط خانوادگی مختل

خانواده های ناهماهنگ محیط مناسبی برای رشد روانی کودک ندارند. وجود اختلالات درون خانواده جو آشفته ای ایجاد می کند که به طور مستقیم و غیرمستقیم حتی کودکان شیرخوار را هم تحت تأثیر قرار می دهد. کودک زیر یک سال هر چند مستقیماً در جریان اختلافات قرار نمی گیرد ولی پدر و مادر عصبی و آشفته، این آشفتگی را با رفتار خود به او هم انتقال می دهند.

2. بیماری روانی یکی از والدین

وجود بیماری روانی در یکی از والدین تأثیراتی منفی بر کودک خواهد داشت. از آن میان اختلالاتی مثل افسردگی، مشکلات شخصیتی و انواع روان پریشی اهمیت بیشتری دارند.

3. خانواده های تک فرزند

افراد بسیاری احساس می کنند که وجود خانواده های شلوغ و پرجمعیت موجب ایجاد تنش بالاتر خواهد شد و فرصت کافی برای رسیدگی به تک تک فرزندان را خواهد گرفت. اما به تجربه ثابت شده که بچه هایی که در خانواده های پرجمعیت بزرگ می شوند شادابی بیشتری نسبت به خانواده های کم جمعیت دارند. شاید این مشکل را دیده باشید که در بسیاری از خانواده های تک فرزند بچه ها با توهم روبرو هستند و در برخورد با دیگران خود را دارای چند خواهر و چند برادر می دانند و مدام با این معضل روبرو هستند که در آینده و با نداشتن خواهر و برادر چه کمبودهایی خواهند داشت.

4. اعتیاد!

اعتیاد پدر یا مادر از مهم ترین عواملی است که یک خانواده را دچار آشفتگی می کند. کودکانی که در چنین خانواده ای به دنیا می آیند و رشد می کنند، مستعد بسیاری از نابسمانی های روانی خواهند بود.

طلاق-و-کودک

5. طلاق یا فوت یکی از والدین

از دست دادن یکی از والدین نیز مانع مهمی در کسب سلامت روانی کودک است. این فقدان می تواند به دلیل طلاق یا فوت باشد. این اتفاق اگر در مورد مادر اتفاق بیافتد، برای کودکان شیرخوار ناگوارتر خواهد بود.

6. ناهماهنگی تربیتی

والدینی که بیش از حد سختگیر یا لاابالی و بی توجه باشند، هر یک می توانند به نوبه ی خود بر رشد عاطفی و رفتاری کودک تأثیری منفی بگذارند. همچنین ناهماهنگی پدر و مادر در برقراری انصباط که یکی رفتاری را منع و دیگری به آن بی توجه یا حتی تشویقگر آن باشد، کودک را سردرگم و بلاتکلیف می کند و مانع ثبات شخصیتی وی می شود. این مورد شاید یکی از شایع ترین معضلات در خانواده های ظاهراً استاندارد باشد! یعنی ظاهر خانواده بسیار خوب است اما ناهماهنگی پدر و مادر، سلامت روانی کودک را در معرض خطر قرار می دهد.

بعضی کودکان به دلیل وضعیت خاصی که دارند، باید تحت مراقبت های ویژه ای قرار داشته باشند؛ زیرا نسبت به عوامل استرس زا زخم پذیری بیش تری دارند و حساس ترند. از جمله ی این کودکان مبتلایان به بعضی بیماری های جسمی هستند، بیماری هایی مثل آسم، دیابت (بیماری قند)، فلج مغزی و نقایص مادرزادی مثل بیماری های قلبی. این کودکان از نظر جسمی ممکن است توانایی کمتری داشته باشند و به خاطر بیماری خود تحت مداوا قرار گیرند. به علاوه فعالیت بدنی آن ها کمتر است و ممکن است در رقابت های جسمی با سایر کودکان دچار ناکامی یا سرخوردگی شوند. به همین جهت روحیه ی حساس تری دارند و نسبت به طعنه و کنایه ها و سرزنش ها حساس ترند.

کودکان مبتلا به عقب ماندگی ذهنی هم به سبب توانایی ذهنی کمتر، به تنهایی قادر به حل مسائل و مراقبت از خود نیستند. احتمال بروز آسیب های جسمی و روانی هم در آن ها بیشتر است. به همین دلیل در مقابل حوادث و مسائل زندگی ناتوان تر و حساس تر هستند.

حمایت و مراقبت از این کودکان به معنای توجه بیش از حد به آنان نیست و نباید با دلسوزی های بی مورد و غیرضروری، آن ها را به اطرافیان وابسته کرد. در حین حمایت، باید توانایی های آن ها را تقویت و به انجام امور خود و کسب اعتماد به نفس تشویق کرد.

مطالب گفته شده از کتاب "زندگی روانی کودک تا یک سالگی" یا "کودک شیرخوار خود را بشناسیم" نوشته دکتر فرهاد شاملو می باشد که توسط نشر قطره به چاپ رسیده. البته این مطالب با اندکی تغییر و تلخیص آورده شده اند.

شما هم اگر فکر می کنید مواردی دیگری وجود دارد که در آسیب های روانی کودک موثر است در همین بخش نظر بگذارید تا دیگران هم استفاده کنند.

منبع: "ازتولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۳۶
حمید کثیری

وقتی با خانواده هایی صحبت می کینم که دچار بحران شده اند، همیشه مسئله "ارتباط" به عنوان یکی از مشکلات اساسی مطرح است. والدین درباره فرزندانشان می گویند: «ما نمی توانیم هیچ ارتباطی با آنها برقرار کنیم.» زن و شوهر می گویند: «ما دیگر با هم حرف نمی زنیم.» اما آیا چاره کار در پاک کردن صورت مسئله است؟!

در همه ی خانواده ها زمان هایی پیش می آید که برقراری ارتباط بسیار سخت می شود. وقتی بچه ها به سن نوجوانی می رسند، عدم ارتباط صحیح یکی از مشکلات همیشگی خانواده هاست. در واقع بچه ها به مرحله ای وارد شده اند که اگر به جای پاسخ کلامی، زیر لب و غرولندکنان هم جوابتان را بدهند، شانس آورده اید!! من دقیقاً خودم به خاطر دارم در حدود 16، 17 سالگی شاید برای خیلی ها غیرقابل تحمل شده بودم. نکته قابل توجه این است که بدانید این مشکل با نوجوانان، طبیعی و گذراست، اما در برخی از رابطه ها، مکالمه نداشتن می تواند مشکلات بسیار زیادی را در حال و آینده ایجاد کند.

مشکل عدم ارتباط در بسیاری از خانواده ها به جایی می رسد که برخی اسم آن را «جدایی خزنده» گذاشته اند. شاید برایتان عجیب باشد اما افرادی را می شناسم که آخرین باری که با خانواده شان و به خصوص همسرشان مکالمه عمیق و واقعی داشته اند را به یاد نمی آورند. اما جالب تر این است که برای حل همین مشکل هم غالباً به بیراهه می رویم.

راه حل یک «جدایی خزنده» و کشف دوباره ی ارتباط با همسر و فرزندمان، در یک تعطیلات پرخرج یا هر چیزی که به آن «زمان پرمحتوا» می گوییم نیست، بلکه راه حل را باید در «زمان های عادی» جست که در آن کارهای روزمره را با هم انجام می دهیم، به خصوص گفتگو کردن. همیشه جذاب ترین نوع زندگی برای زوج هایی است که برای خودشان وقت می گذارند. یعنی سوای از رسیدگی به سایر کارها و وقت گذاشتن برای فرزندان، زمان هایی را برای گفتگو قرار می دهند و البته در آن زمان سعی می کنند هر مزاحمی - مثل موبایل - را از خودشان دور کنند. در خانواده های سنتی تر مرسوم بود که مادر همه توان خود را وقف فرزندش می کرد و البته پدر نیز تمام توانش را در تأمین مخارج خانواده و ساختن لحظه هایی خوش در زندگی خرج می کرد، اما ارتباط میان پدر و مادر معمولاً عمق پیدا نمی کرد و حلقه ی وصل آن ها همان فرزندها بودند. در خانواده های امروزی نیز مشکل به نحو دیگری بروز پیدا کرده و بی تردید وسایل الکترونیک نیز در جدایی بیشتر زن و شوهر از هم نقش مهمی ایفا کرده اند. علّت هم مشخص است، این وسایل آمده اند، بدون اینکه فرهنگ استفاده از آن ها آمده باشد!

اما آیا فقط ارتباط برقرار کردن با همسرمان است که مهم می باشد؟ بی تردید پاسخ منفی است، چرا که ارتباط با همه اعضا خانواده مهم می باشد. یادتان باشد همیشه برای ارتباط برقرار کردن نباید دنبال راه های پیچیده بگرددید، بلکه این کار می تواند یک گپ زدن معمولی حین انجام کارهای دیگربا اطرافیان باشد. مثلاً وقتی دارید آشپزخانه را با هم می شویید، به کودکتان تکلیف می گویید و یا برای پرندگان غذا می ریزید، این گفتگوهای روزانه را اصلاً دست کم نگیرید. تحقیقات نشان داده اند که دخالت والدین تأثیر بسیار خوبی روی عملکرد بچه ها در مدرسه دارند، البته یادتان باشد، با دخالت بیش از حد در هر چیزی آن را به ابزاری علیه خودتان تبدیل نکنید!

یکی از مهم ترین جاهایی که شما می توانید روی عملکرد کودکتان تأثیر بگذارید، میزان وقتی است که شما روزانه برای گفتگو درباره ی اتفاق ها و فعالیت های روزانه اختصاص می دهید. اگر این مکالمات انجام نشوند - که اغلب به دلیل عدم فهمیدن اهمیت این کار توسط والدین می باشد - نه تنها به کم دانشی و کم تجربگی بچه ها بلکه به کمبود اعتماد به نفس آنها منجر می شود. این مکالمات باید با تک تک بچه ها صورت گیرد و آن وقت می توانید تأثیر ناب آن را در رابطه تان احساس کنید.

معمولاً وقت گذاشتن و گفتگو، به خصوص وقت گذاشتن و گوش کردن کار آسانی نیست، اما یک سرمایه گذاری عالی برای آینده محسوب می شود. وقتی بچه هایتان شش یا هفت ساله اند و در شستن اتومبیل کمکتان می کنند - اغلب نیز کار را خراب تر می کنند - و ما به حرف های آن ها گوش می دهیم، این احتمال به مراتب قوی تر می شود که در پانزده، شانزده و هفده سالگی شان آن ها به حرف های شما گوش دهند.

خانواده-موفق

سر میز شام

یکی از عادت های خوب خانواده های موفق، این است که همگی با هم شام می خورند. غذا خوردن خانوادگی مهم است حتی اگر یک بار در طول هفته اتفاق بیافتد و چه بهتر که این عادت خوب زمانی باشد که در آرامش کامل، به دور از تلویزیون و موبایل هایتان باشید. هر قدر این کار را برای بچه هایتان لذت بخش تر کنید تا ارتباط شما در سایر لحظات نیز تقویت شوند. شاید این حرف قدیمی ترها درست باشد که بیشتر وقت ها راه ورود به قلب، ذهن و روح از شکم افراد می گذرد.

چند نکته کاربردی در ارتباطات خانوادگی

1. زمانی که بچه های شما کوچک هستند و می خواهند مطلبی که برایشان خیلی مهم است را با شما در میان بگذارند، سرشان را میان دست های خود بگیرید و به چشمانشان نگاه کنید. سعی کنید بفهمند که تمام توجه شما را زا آن خود کرده اند.

2. نظر بچه ها را در مورد مسائل مختلف بپرسید؛ چه مسائل پیش پاافتاده و چه مسائل مهم. این بخشی از فرآیند رشد آنهاست. به یک بچه ی کوچک بگویید: «فکر می کنی سارا کدام یک از این کارت های تولد را می پسندد؟» به یک نوجوان بگویید: «من در این مورد کمی نگرانم ... به نظر تو چه کار باید بکنم؟»

3. می دانم؛ گوش کردن بسیار سخت است! سعی کنید دو دقیقه بدون اینکه حرف همسر و فرزندتان را قطع کنید، فقط گوش دهید. در کتابی خواندم که یک نوجوان می گفت: «این معرکه است! پدرم طی سال ها بدون آنکه حرفم را قطع کند، به آن ها گوش کرده است. اینکه به حرفتان گوش بدهند احساس فوق العاده ای است.»

4. مطمئن شوید که واقعاً در حال گوش دادن هستید، نه شنیدن و این کار را حتی زمانی که می دانید شخص مقابلتان چه می خواهد بگوید انجام دهید. این خیلی خوب است که به بچه های کوچک زمان بیشتری بدهید تا آنچه که می خواهند را بگویند.

5. کارهایتان را هر چه که باشد، قدم زدن، اره کردن، ظرف شستن یا تمیز کردن یک اتاق، وقتی انجام دهید که حین انجام آن شانس گفتگو را داشته باشید.

6. هر وقت امکانش بود، یک غذای درست و حسابی «خانوادگی» با هم بخورید.

7. ترتیبی بدهید که زمان هایی را با تک تک اعضای خانواده بگذرانید. اینکه اختصاصی بتوانید برای هر عضو از خانواده وقت بگذارید بسیار سرمایه گذاری خوبی است.

8. تحت هر شرایطی یاد بگیرید برخورد با زنان را آموزش ببینید و به همسرتان توجه ویژه تری داشته باشید. زندگی به همین سادگی ها شیرین تر می شود.

بخش زیادی از مطالب برگرفته از کتاب «خانواده شصت دقیقه ای» اثر راب پارسونز بود، امیدوارم برایتان قابل استفاده بوده باشد. شما هم اگر در این باره تجربه و یا نقطه نظری دارید با سایرین در میان بگذارید.

منبع: "از تولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۸
حمید کثیری
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۷ ق.ظ

چقدر و چگونه برای خانواده تان وقت می گذارید؟!

عده ای زیادی از بزرگترها به بهانه های واهی و البته خودساخته محبت را از خانواده هایشان دریغ می کنند. این موضوع در مردان بیشتر شایع است و غالب اوقات آنها فکر می کنند باید تمام انرژی خود را صرف تأمین معاش خانواده شان، آن هم فوقِ خواسته های آنها بکنند، در حالی که شاید بچه ها و همسر شما دنبال چیز دیگری می گردند! بسیاری از ما ساعات زیادی را صرف کار می کنیم به امید اینکه در آینده ای نه چندان دور شرایط تغییر خواهد کرد و ما می توانیم وقت های شاد بسیاری را با نزدیکان و خانواده خود بگذارنیم، وقت هایی که برای اغلب افراد، هیچگاه فرا نمی رسند. پس وقت را از دست ندهید، وقتی که همین امروز در حال گذشتن است.

اتفاقاً امروز بود که در حال مطالعه کتاب “خانواده شصت دقیقه ای” اثر راب پارسونز بودم و دیدم او هم اشاره ظریفی به این موضوع دارد. پارسونز شخصی است که سال ها در حال کمک به دیگران برای بهبود شرایط کاری و زندگی شان بوده و حاصل تجربیات و مطالعات خود را در قالب کتاب های گوناگون با دیگران به اشتراک گذاشته است. این کتاب توسط نشر پیدایش ترجمه شده است و البته ترجمه چندان جالبی ندارد و شاید به همین دلیل مطالعه ی آن را برای شما و دیگران توصیه نکنم!! اما بخش هایی از کتاب که به نظرم جالب آمد را با اندکی تغییر و تلخیص برایتان انتخاب کرده ام که با هم می خوانیم:

 

وقتی پسرم لوید کوچک بود، همیشه حدود ساعت ۷.۳۰ صبح، وقتی که داشتم اصلاح می کردم به حمام می آمد و می گفت: «بابا برام قصه بگو.» بیشتر وقت ها اصلاح کردن آخرین کاری بود که دلم می خواست انجام بدهم، اما به هر ترتیبی بود با کم و زیاد، یکی از داستان های قلدر مدرسه را برایش تعریف می کردم.

یک روز صبح همان طور که داشتم ریش تراش و صابون را بیرون می آوردم، متوجه شدم که لوید برای شنیدن قصه اش نیامده. به سمت پله ها آمدم و داد زدم: «هی، لوید، یک قصه ی کوتاه می خواهی؟» او هم داد زد: «بابا  دارم با کیت بازی می کنم. فردا برایم بگو.» بعد از آن روز مطمئنم که در موقعیت های دیگری برای لوید داستان گفتم، اما دیگر قصه ای وقت ریش تراشیدن گفته نشد. آرزو می کردم در آن صبح ماه نوامبر او به من خبر می داد که این آخرین بار است. در این صورت اهمیت بیشتری برایش قائل می شدم.

اما در مورد اینها احساس گناه نکنید. ما باید در دنیای واقعی زندگی کنیم. شب هایی هست که ما واقعاً به هم ریخته ایم و موقع قصه گفتن بد نیست چند صفحه ای را جا بیندازیم. هر چند مشکل اینجاست که بچه ها بیش از حد باهوشند و می گویند: «بابای خُل، چهل و نه صفحه را جا انداختی.» اما همان موقع است که باید به یاد داشته باشید که چقدر زود درهای کودکی بسته خواهند شد و کودک شما بزرگ خواهد شد.

طی بیست سال گذشته با هزاران نفر درباره زندگی شغلی شان صحبت کرده ام. بعضی از آن ها بیشتر از آنکه فکرش را بکنند موفق شده اند، اما وقتی داستان موفقیت شان را می گویند معلوم می شود که بهای زیادی برای آن پرداخته اند. گاهی آنهایی که به بازنشستگی خود نزدیک می شوند می گویند: «من به همه ی اینها رسیدم، اما زندگی ام کجا رفت؟»

حقیقت این است که ما هر شغلی که داشته باشیم، چه کارمند بانک باشیم و چه پزشک یا آتش نشان، زندگی پرمشغله ای داریم. ما باید نان دربیاوریم. نمی توانیم هر وقت که دلمان می خواهد زمانی را به خانواده اختصاص بدهیم. با این حال می توانیم امیدوار باشیم که بیشترین زمانی را که برایمان مقدور است در اختیار آنها بگذاریم. باورهای غلطی در مورد زمان وجود دارد که باید درباره ی آنها صحبت کنیم. شاید سه تا از آن باورها، موارد زیر باشند:

افسانه شماره یک:

فقط باید برنامه ریزی کرد

گاهی وقت ها در روزنامه ها می خوانیم که می گویند تعادل برقرار کردن میان نیازهای شغلی و خانوادگی کار آسانی است و فقط باید برنامه ریزی کرد. به نظر آنها می توان یک شغل حسابی داشت، در کارهای مختلف عام المنفعه شرکت کرد، برای بچه ها قصه ی شب خواند و کیک هایی پخت که بزرگترین آشپزها پیش ما لنگ بیندازند.

اما مسئله فقط برنامه ریزی نیست. واقعیت این است که هر تصمیمی برای استفاده از وقت، مانع تصمیم های دیگر می شود. قدیمی ها گفته اند با یک دست نمی توان چندتا هندوانه برداشت. این عقیده که می شود همه ی کارها را با هم انجام داد، توهمی بیش نیست و سوپرمامان و سوپربابا وجود خارجی ندارد. پس بهتر است به جای اینکه مدام بگویید باید برنامه ریزی کنیم، این کار را انجام دهید و البته نسبت به آن واقع بین باشید.

افسانه شماره دو:

یک روز بالاخره وقت پیدا می کنم

من صدها مکالمه داشته ام، به خصوص با مردانی که به من گفته اند: «ما ازدواج کردیم و من سخت کار کردم تا بهترین ها را برای خانواده ام فراهم کنم. من در کارم موفق بودم. برای خانواده ام وقت نداشتم، اما فکر می کردم بعدها وقت پیدا کنم. زندگی مرفه و قابل قبولی داشتیم. حالا پنجاه ساله ام و می خواهم وقتم را با بچه هایم بگذرانم، اما واقعیت این است که حالا آنها این را نمی خواهند. نه اینکه مرا دوست نداشته باشند؛ فقط سرشان خیلی شلوغ است. انگار بچه ها و همسرم یاد گرفته اند که بدون من زندگی کنند. یک جورهایی احساس می کنم سرم کلاه رفته.»

البته این نوع زندگی، آگاهانه و به عمد انتخاب نشده است. ما به این روش زندگی می کنیم و به خودمان قول می دهیم که یک روز وقت بیشتری خواهیم گذاشت. می گوییم: «هفته بعد اوضاع کمی آرام تر می شود . . . یا وقتی ترفیع گرفتم، وقتی امتحان هایم تمام شد، وقتی آن  کار مهم را انجام دادم، وقتی سر کار جدیدم رفتم . . . وقت بیشتری برای خانواده خواهم داشت.»

اگر فکر می کنید هیچ چیز باارزشی در این کتاب نیست، حداقل پی به این نکته می برید که یک “روز آرام تر” نخواهد آمد، اگر کاری برایتان اهمیت دارد سعی کنید همین امروز برایش وقت بگذارید.

افسانه شماره سه:

باید ساعت های طولانی کار کنیم تا بهترین را به بچه هایمان بدهیم

بیشتر ما می خواهیم بهترین های ممکن را برای فرزندانمان تهیه کنیم؛ اما باید مواظب باشیم. یک نفر این خطر پنهان را به این شکل خلاصه کرده است: «ما خیلی وقت صرف می کنیم تا آن چیزی را که نداشتیم به بچه هایمان بدهیم، ولی وقت نمی کنیم به آنها آن چیزی را که داریم بدهیم.»

حتی وقتی باور می کنیم اینها همه افسانه هستند، باز هم پیدا کردن وقت کار آسانی نیست. شاید کافی باشد قدر لحظات حاضر که بچه ها در حال بزرگ شدن هستند را بیشتر بدانید.

واقعیت در وقت گذاشتن برای خانواده چیست؟

تصمیم گیری برای لذت بردن از زندگی خانوادگی در کنار یکدیگر خوب است، اما برای تحقق آن چه کار باید کرد؟ چرا به نظر می رسد که بعضی از خانواده ها بیشتر از خانواده های دیگر وقت دارند؟ آیا به خاطر این است که شغل های کم اهمتی دارند یا آن قدر پول در می آورند که کارهایشان را به دیگران واگذار می کنند؟ خب، البته بعضی اوقات این طور است، اما به طور یقین، نه همیشه. ساده ترین راز خانواده هایی که برای هم وقت می گذارند این است که آن را در اولویت قرار می دهند. آنها برای این موضوع مدام در حال نقشه کشیدن و طراحی هستند.

اینکه فقط بخواهید به مسابقه مدرسه فرزندتان برسید، کافی نیست. زندگی شلوغ است و صدها مورد دست به دست هم می دهند تا مانع رفتن شما به آنجا شوند. در واقع همین که بخواهید کافی نیست که به هدف برسید، بلکه باید باور داشته باشید که این کار اولویت دارد و مهم است. اگر به این کار اعتقاد داشته باشید، حتی اگر نخواهید با آن روبرو شوید، آن را به انجام خواهید رساند. حتی اگر به آن اولویت باور داشته باشید، باز هم برای رسیدن به آن کافی نیست. باید قدم دومی هم بردارید و برایش برنامه ریزی کنید. یعنی در مورد آن جدی باشید. مثلاً در ابتدای هر فصل، تاریخ های مهم را در ابتدای آن یادداشت کنید.

 

اسم من هم توی آن دفتر هست؟!

در تلویزیون یک آگهی نشان می داد که در آن دختر کوچکی به پدرش که نشسته بود و داشت کارهای اداری اش را در خانه انجام می داد، نزدیک می شد. پدر سخت مشغول کار بود و تاریخ قرارهای مهم را در سررسیدش یادداشت می کرد. دختر پرسید: «بابا، چه کار می کنی؟» پدر سرش را از کارش برنداشت و فقط زیر لب گفت: «دارم وقت هایی را یادداشت می کنم که باید با آدم های واقعاً مهم ملاقات کنم.»

دختر گفت: «اسم من هم توی دفتر هست؟»

حالا که داستان به اینجا رسیده بد نیست، چند نکته کاربردی را هم برایتان داشته باشیم.

چند نکته کاربردی

۱. یک تقویم خانوادگی درست کنید و همین حالا، یک روز بعد از ظهر در هفته را به عنوان «زمان خانواده» اختصاص دهید و روی تفریح، بازی های تخته ای، تماشای تلویزیون یا یک فیلم همراه با خوردن ذرت بوداده، ساختن یک کلاژ عکس یا دراز کشیدن در اتاق نشیمن و داستان تعریف کردن تأکید کنید.

اگر اشتباه نکنم در ارتش ایران روزهای دوشنبه زودتر تعطیل می کنند و اسم این روز را روز خانواده گذاشته اند. بگذریم از اینکه افراد به دلیل مشغله زیاد یا هر چیز دیگر از این فرصت برای سایر کارها استفاده می کنند.

۲. ده دقیقه را با بچه هایتان بگذرانید و سعی کنید همزمان تست کنید که «چقدر بچه ی خود را می شناسید؟»

۳. وقت ثابتی را برای یک «قرار شبانه» با همسرتان در طول ماه در نظر بگیرید. لازم نیست به جای گران قیمتی بروید، فقط مطمئن باشید که موبایلتان خاموش است.

۴. اگر امکانش هست، کودکتان را به محل کار خود ببرید. بگذارید که سر جای شما و پشت میز کارتان بنشیند.

۵. تاریخ های مهم را در دفتر یادداشت روزانه ی خود بنویسید؛ قرارهای مدرسه، مسابقه های فوتبال، تولدها، سالگردها.

۶. …. طرحی برای موفقیت بریزید.

منبع: "ازتولّد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۷
حمید کثیری

برای قرن های متمادی کودکان «آقا و خانم کوچولو» شناخته می شدند و این یعنی آن ها شخصیتی بزرگسال در قالبی کوچک بودند. این موضوع ادامه داشت تا اینکه کودک اندک اندک به هویت خویش دست پیدا کرد و بزرگترها متوجه شدند که او برای ارتباط برقرار کردن با جامعه و اطرافیان و همچنین بیان احساساتش روشی ویژه و مخصوص به خود دارد. در واقع او آقا و خانم بزرگی نیست که کوچک شده، او به معنای دقیق کلمه کودک است.

توجه به کودک و دوران کودکی قدمت چندانی ندارد. به رسمیت شناختن مهارت ها و قابلیت های کودک و همچنین خواسته ها و حقوقش نکته ای است که اندک اندک در جامعه مرسوم شد و آن هم به موازات رشد و توسعه روانشناسی و علم اعصاب و روان و جایگاهی که برای کودک در جامعه قائل شدند؛ بود. قرن گذشته؛ قرنی بود که تحولی چشمگیر در جایگاه کودک به وجود آمد. کودکان بهتر و بیشتر مورد مراقبت قرار گرفتند، شکنندگی شان به رسمیت شناخته شد و البته به محوری اساسی برای پیوندهای خانوادگی در جامعه مصرف گرای امروز تبدیل شدند.

شاید یکی از افرادی که در این تغییر اساسی نقش به سزایی داشت، زیگموند فروید بود. فروید در قرن بیستم به این نکته اشاره کرده بود که اساس زندگی بزرگسال را کودکی او شکل می دهد؛ او از عملکرد روانی کودک سخن گفت و از آسیب های مختلفی که ممکن است بر روح و روان کودک وارد شود. مواردی مانند کودک آزاری جنسی و . . . که به نظر او هم؛ باید با جدیت تمام با آن ها مقابله می شد.

امروزه قوانینی برای کودکان وجود دارد که در همه جا به یک شکل رعایت نمی شود، اما در کنار این قوانین سخت و بعضاً پیچیده، پدیده ی دیگری نیز در جامعه شکل گرفته که آن را «پادشاهی کودک» می نامند. کودک موجودی شده که والدینش او را خواسته اند، انتظارش را کشیده اند و از علم برای داشتنش استفاده کرده اند، به ویژه هنگامی که خیلی زود و طبیعی بچه دار نشده اند. بدین ترتیب کودک به یک موضوع تبدیل شده که خودش به اهمیت جوانب مختلف آن واقف نیست. در پس کودک های بعضاً «لوس» جامعه ی ما که هم رایانه می خواهند و هم اسباب بازی های مختلف، هم لباس های مارک دار و هم موبایل آخرین مدل، موجودی نهفته است که در اغلب موارد تاب و طاقت توقعات روزافزون ما را ندارد.

تطابق کودک با جامعه ای که معیارش موفقیت شده و از الگوهایی تبعیت می کند که هم بسیار نافذند و هم به شدت متغیر، ممکن است سبب شود تا کودک دچار دلهره و اضطراب شود و با «بی تربیتی» واکنش نشان دهد و توان بیان فردیت و شخصیت خود را از دست دهد. جان کلام اینکه؛ به کودک می توان به دید برنامه آتی بشریت نگریست و بسیاری از فعالیت هایی که انجام می شود، خواه مثبت و خواه منفی، خواه سودمند و خواه مضر، به منظور تسلط بر این آینده است. البته اگر کمی ژرفانگر باشیم پی به این نکته می بریم که هم در گذشته و هم امروز در حال افتادن از دو طرف بام هستیم. در گذشته حقوق کودک رعایت نمی شد، به واسطه اینکه مهم تلقی نمی شد و امروز آن قدر کودکی مهم تلقی می شود که گویی بخش های  دیگر زندگی برای تکوین شخصیت فرد و اصلاح جامعه اهمیتی ندارند. شاید نگاه درست این باشد که به کودکی باید اهمیت ویژه داد و به نقش و جایگاه آن در آینده فرد و جامعه دوباره نگریست.

برای کودکی شاداب و سالم باید چه چیزهایی را بدانیم؟!

این سوال، پرتکرارترین سوال والدین است که به انحاء مختلف و در قالب های گوناگون مطرح می شود. در واقع دغدغه همه والدین است که کودک آن ها علاوه بر داشتن ویژگی های خاص و متمایز از دیگران!! شاداب و سالم باشد. اینکه ما چگونه می توانیم فرزندی را تربیت کنیم که به معنای دقیق کلمه “کودکی متعادل” باشد، نیازمند دانستن و به کار بستن موارد متعددی پیرامون جسم، روح و روان و ذهن کودک است و از قضاء همه ی این موارد به هم مرتبط هستند. یعنی اگر تمایل به داشتن فرزندی باهوش داریم – که بعید است کسی نداشته باشد! – تنها پرداختن به مواردی که موجبات رشد ذهنی کودک را فراهم می کند کافی نیست. گاهی اوقات رسیدگی به جسم و سلامت جسمی کودک از برای داشتن فرزندی تیزهوش از درجه اهمیت بالاتری  نسبت به کار مستقیم روی ذهن وی برخوردار است.

بسیاری از والدین هستند که فشارهای بسیار زیاد در آموزش کودکان را خسته می کنند و مدام نگران هستند که فرزند آن ها تن به آموزش نمی دهد، فرزند آن ها در هنگام آموختن سرحال نیست و هزار چیز دیگر. شاید یک پاسخ ساده این باشد که جدای از اصلاح روش های آموزشی، بگذارید کودک قدری استراحت کند! آیا می دانید که یک کودک زیر ۱۰ سال روزانه تا ۱۰ ساعت خواب نیاز دارد؟! بسیاری از اوقات نباید دنبال جواب های سخت برای سوال هایمان بگردیم، کافی است خودتان را جای کودک بگذارید و ببینید با این شرایط خود شما تن به آموختن می دهید؟

در این مطلب قصد پرداختن بیشتر به این موضوع را نداریم و از قضاء در مطالب بعدی بدون حاشیه پردازی سریع به سراغ اصل مطلب می رویم. قصد بر این است که در مورد یکی از مهم ترین زمان های روزانه هر کودک و البته هر انسان، یعنی خواب سلسله مطالبی نوشته شود.

اما خواب!

خواب یکی از پیچیده ترین پدیده هایی است که بشر تا امروز با آن روبرو بوده است. بسیاری از دانشمندان علوم تجربی و علوم انسانی هنوز که هنوز است پی به ماهیت آن نبرده اند و تحقیقات پیرامون آن هنوز ادامه دارد. با این وجود، این پدیده آنقدر برای ما عادی شده که سهم زیادی از توجه ما را از آن خود نکرده! تا به حال دقت کرده اید که انسان ها به صورت استاندارد بیش از یک سوم عمر خود را در خواب می گذرانند. بسیاری از ما، برای یک سفر چند روزه به شهری دیگر کلی تدارک می بینیم و راجع به جوانبش فکر می کنیم؛ اما آیا راجع به خواب هم چنین کرده ایم؟! این کار برای ما آنقدر عادی و روتین است که به اهمیتِ کمیّت و کیفیت آن توجه نمی کنیم و به همین دلیل استفاده مناسبی نه از خواب می بریم و نه از عواید حاصل از خواب خوش.

خواب فرآیندی فیزیولوژیک است که طی آن عملکردهای حیات عاطفی به شدت کاهش می یابد و عملکردهای حیات نباتی نیز کُند می شود. در واقع خواب فرآیندی بازدارنده و در عین حال فعال است که انسان از طریق به خواب رفتن به آن وارد می شود و با بیدار شدن از آن خارج می شود. پس با این وجود خواب؛ از سه مرحله اساسی تشکیل شده است: به خواب رفتن، خوابیدن و بیدار شدن. اما این فرآیند برای کودکان نیز همانند افراد بالغ است؟! یعنی در کمیت و کیفیت این مراحل کودکان نیز شبیه آدم بزرگ ها هستند؟ آیا خواب در رشد کودکان از جایگاهی ویژه برخوردار است؟ اگر اینطور است با مشکلات و اختلالات خواب چگونه باید برخورد کنیم؟

معرفی دوره “الگوریتم خواب در کودکان”

یکی از کارهایی که از این به بعد در از تولّد شکل خواهد گرفت، طراحی دوره هایی است که هدف آن ها توانمندسازی والدین است. دوره “الگوریتم خواب در کودکان” به نوعی اولین دوره از این مجموعه بوده که به صورت انحصاری در کانال تلگرام از تولّد برگزار خواهد شد. در این دوره به مباحثی همچون اهمیت، ضرورت و جایگاه خواب در رشد کودکان، بررسی الگوریتم خواب در کودکان، درمان Insomnia یا مرض بی خوابی در کودکان، درمان مشکلاتی خواب، کابوس، شب ادراری و . . . پرداخته خواهد شد.

با توجه به ماهیت فضای تلگرام سعی خواهد شد که بحث ها موجز بوده و به صورت مستمر و روزانه در اختیار عزیزان قرار گیرد. شما نیز می توانید هر گونه نظر یا پیشنهادی در این باره داشتید از طریق کامنت گذاشتن در زیر همین پست و یا مدیریت کانال با ما در میان بگذارید.

منبع: از تولد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۳
حمید کثیری